قشنگ بخون...*زنبور شود سبب خیر*
یک روز غروب توی سنگر نشسته بودیم
چایی می خوردیم ... صحبت می کردیم ... بساط شوخی هم براه ...
بحث داغ شده بود که زنبوری اومد داخل سنگر و شروع کرد به چرخ زدن
هر کار می کردیم زنبور بیرون نمی رفت
از بس سماجت به خرج داد ، برا بیرون کردنش کم کم همه بلند شدند
طوری شد که گفتیم: ببینیم چه کسی زودتر اون رو خارج می کنه
بعد از اینکه زنبور از سنگر خارج شد ، به بیرون کردنش اکتفا نکردیم
برای این که اون رو از حوالی سنگر دور کنیم ، چند قدم از سنگر فاصله گرفتیم
هم زمان با بیرون اومدن ما خمپاره ای به سنگر اصابت کرد و کاملاً ویران شد ...
+ نوشته شده در دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲ ساعت توسط حمید رضا رمضانی علوی
|

Electrical Engineering